
دنیا از رواج آزادیهای جنسی سودی نبرد!
مقام معظم رهبری: «دنیا از رواج دادن آزادىهاى جنسى سودى نبرد؛ بشریت از آنچه که حرکتهاى مادى در اروپا به وجود آوردند - رهایى از معنویت، رهایى از قیود الهى - سودى نبرد؛ نه عدالت را تأمین کرد، نه رفاه عمومى را تأمین کرد، نه امنیت را تأمین کرد، نه خانواده را حفظ کرد، نه توانست تربیت نسلهاى بعدى را به درستى انجام دهد...»
رهبر معظم انقلاب: «دنیا از غرق شدن در مادیگرى سودى نبرد؛ دنیا از رواج دادن آزادىهاى جنسى سودى نبرد؛ بشریت از آنچه که حرکتهاى مادى در اروپا به وجود آوردند - رهایى از معنویت، رهایى از قیود الهى - سودى نبرد؛ نه عدالت را تأمین کرد، نه رفاه عمومى را تأمین کرد، نه امنیت را تأمین کرد، نه خانواده را حفظ کرد، نه توانست تربیت نسلهاى بعدى را به درستى انجام دهد؛ در همهى اینها ضرر کردند...»
اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است و بنا بر اذعان مرحوم «فیض کاشانى» در کتاب «حقایق»، خوى عبارت است از هیأتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر مىشود.[1]اما علم اخلاق را میتوان در قالبی کاملتر تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از ملکات و صفات خوب و بد، ریشهها و آثار آن ریشهها و آثار آن سخن مىگوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمههاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مىدهد» و در کل علم اخلاق، راههاى آراسته شدن به خصلتهاى نیک و دورى گزیدن از خصلتهاى ناشایست را به انسان آموزش مىدهد.
توصیف واژهی اخلاق و بیانات رهبر فرزانهی انقلاب مبنی بر سقوط اخلاقی غرب را از این جهت سرآغاز نوشتهها قرار دادیم تا فاصلهی وجوبی اخلاق با بیاخلاقی به درستی نمایان شود و تأکیدی باشد بر انحرافی که سالهاست غرب را در حباب دنیای متمدن! فرو برده است. گذری بر مصادیق انحرافهای اخلاقی در جامعهی آمریکا مبیّن فرامین ارزشمند رهبری از رصد آیندهی غرب در چالش بیاخلاقی و بحران هویت انسانهای غربی است. همجنسبازی و فروپاشی بنیان خانواده، افزایش روز شمار جرم و جنایت، خودکشی جوانان، مصرف مواد مخدر، سقط جنین، افزایش شدید بیبند و باری جنسی و شدت یافتن روند صعودی طلاق از جمله مصادیق بارزی است که دانشمندان غربی را به نگرانی واداشته و کارشناسان اجتماعی را به اعتراف از ناتوانی در مهار این بحران وادار ساخته است.
چه بسیار کودکانی که حاصل از طلاق و جدایی در صورت داشتن سرپرست هم به نوعی بیسرپرست میمانند و به خرده فروشان کوکایین و دیگر مواد مخدر تبدیل میشوند. چه بسیار دخترانی که در کودکی ارزش وجودیشان را در اثر بیبند و باریهای جنسی از دست میدهند و سقط جنین را به کارنامهی اخلاقی خود اضافه میکنند. چه بسیارند مردانی که خیانت را امری عادی میپندارند و در مواجهه با ناموس خود هم اقدامی نمیکنند. و چه بسیارند خانوادههایی که ناخواسته در گرداب آزادیهای بی قید و شرط، ویران میشوند و محافل گرم خانهیشان در چنبرهی بیاخلاقی رو به سقوط میگذارد...
آمارهایی که به تازگی توسط مؤسسهها و نهادهای گوناگون خصوصی و دولتی آمریکا منتشر شدهاند همگی مؤید این مطلب هستند که با گذر زمان ارزشها و آرمانهای انسانی و اجتماعی در این کشور تضعیف شده و جای آن را نوعی فردگرایی افراطی همراه با فرهنگ مصرفگرایی رادیکال گرفته است. میزان جرم و جنایت در جامعهی آمریکایی به اندازهای است که اهالی شهرهای بزرگ صنعتی و تجاری جرأت پیاده روی در خیابانها و پارکها را به هنگام شب ندارند.
طبق آمارها در ایالات متحدهی آمریکا درصد کودکان متولد شدهی نامشروع سفیدپوست و غیر سفیدپوست در یک دورهی 30 ساله بالا رفته است. از سال 1940م. تا سال 1969م. از 100 کودک غیر سفیدپوست به دنیا آمده، 17 کودک نامشروع بوده و در سال 1969م. این تعداد به 31 درصد رسیده و برای سفیدپوستان در دورهی یاد شده از 2 درصد به 3/5 درصد رسیده است. همچنین بین سالهای 1900 تا 1960م. درصد طلاق در آلمان از 6/17 به 7/88 ، در انگلستان از 2/2 به 5/69 و در فرانسه، از 1/26 به 4/82 افزایش یافته است. در ایالات متحده (سال 1946م.) از هر دو ازدواج یکی به طلاق منتهی میشود و بسیاری از کودکان در خانوادههایی بزرگ میشوند که یا پدر در آن غایب است یا مادر.[2]
افزون بر افزایش آمار ارتکاب به اعمال مغایر با اخلاق در جامعهی غربی، مصادیق بیاخلاقی هم روز به روز بیشتر و در حال گسترش است. موافقت مجلس «سنا» با لغو قانون مجازات نظامیان ارتش آمریکا که به برقراری روابط جنسی با حیوانات تمایل دارند، مصداق این ادعاست. در حالی که پیش از این، مادهی 125 قانون نظامی ویژهی رفتار نظامیان بر این مسأله تأکید داشت که هر شخص نظامی که با همجنس خود و یا حیوانات رابطهی جنسی داشته باشد، در صورتی که اتهام وی اثبات شود، به دادگاه نظامی منتقل میشود. اما این اتفاق نشان میدهد به راستی اخلاق در غرب به بن بست رسیده تا جایی که برایش قوانین خاصی به تصویب میرسد و در جای دیگر به دنبال سخنرانی انتخاباتی «اوباما» در حمایت از همجنس بازان در آمریکا، مدارس ایالت کالیفرنیا نیز در اقدامی آموزش همجنس بازی را در دروس خود قرار میدهند و این اقدام را به پیشنهاد یک دانشگاه صهیونیستی در کالیفرنیا انجام میدهند و یا اقدام کنگرهی آمریکا که قانونی را تصویب کرد که به موجب آن استخدام همجنسبازان در ارتش آمریکا آزاد شد و قانون «نپرس، نگو» لغو شد.
دامنهی تجاوزات جنسی در ارتش آمریکا به قدری گسترده و شدید است که تمامی مراکز و پادگانهای نیروی زمینی، دریایی و تفنگداران آمریکا در سراسر جهان خطوط تلفنی ویژه برای دادن گزارش این حوادث برقرار کرده و دورههایآموزشی ترتیب دادهاند. بررسیهای انجام شده نشان میدهد که حدود 15 درصد، یعنی از هر 7 سربازِ زن که به عراق و افغانستان اعزام شدهاند، یک نفر از آنان به گواهی مرکز مراقبتهای پزشکی ارتش، قربانی تجاوز و آزار جنسی هنگام مأموریت نظامی بوده است و هم اکنون ارتش ایالات متحدهی آمریکا از رشد بیماری افسردگی در میان نیروهای آمریکایی که در عراق مستقر بودند و یا نظامیانی که در افغانستان هستند، به شدت بیمناک است. تعداد سربازانی که در عراق و افغانستان خدمت کرده اند و دچار افسردگی و فشارهای روحی و آسیب های روانی شدند به 630 هزار سرباز تا سال 2007 رسید.[3]
افزون بر افزایش آمار ارتکاب به اعمال مغایر با اخلاق در جامعهی غربی، مصادیق بیاخلاقی هم روز به روز بیشتر و در حال گسترش است. موافقت مجلس «سنا» با لغو قانون مجازات نظامیان ارتش آمریکا که به برقراری روابط جنسی با حیوانات تمایل دارند، مصداق این ادعاست. در حالی که پیش از این، مادهی 125 قانون نظامی ویژهی رفتار نظامیان بر این مسأله تأکید داشت که هر شخص نظامی که با همجنس خود و یا حیوانات رابطهی جنسی داشته باشد، در صورتی که اتهام وی اثبات شود، به دادگاه نظامی منتقل میشود.
ارتباطات نامشروع با محارم، پرستش اعضای بدن، شیطان پرستی و فرقههای متعدد هم جزو همین مصادیق میتوان در نظر گرفت که اساساً در ترویج آزادیهای جنسی شکل گرفتهاند. به طور مثال فرقههای شیطان پرستی که بعضاً شرایط عضو پذیری خود را بر تجاوز به کودکان و یا دختران قرار میدهند و یا گروههای ضد زن که کشتار زنان را از راههای رسیدن به تعالی شیطانی میدانند و با همین باور و اعتقاد دست به جنایت میزنند.
انسان غربی ارزشهایش را در نبرد با همجنسگرایی، شرب بیش از حد مشروبات الکلی، نژادپرستی، صنعت سکس و غیره از دست داده و حال برای گریز از گرداب، رویاهایش را در مصرفگرایی، الگوبرداری از هنرپیشههای هالیوودی و شبیهسازی به انسانهایی که به عنوان الگو برایش ساخته و پرداختهاند، جستوجو میکند؛ غافل از این که چه عواقبی در آیندهای نزدیک خواهد داشت. عاقبت را میتوان در فروپاشی همهی بنیانهای خانوادهی غربی یافت و تزلزل را باید در کلام تحلیلگران غربی از جمله دکتر «آلکسیس کارل» جستوجو کرد که معتقد است: «انسان در جهان، در جهانى که خود ساخته، غریب و بیگانه است. این موجود هنوز نمىتواند دنیاى خود را تنظیم کند ... ما قوم بدى هستیم، ما ملت محکوم به زوالیم و در طوفان ورشکستگى عقل، گرفتار شدهایم.
ملتها و جماعتهایى که در این اجتماع، در این تمدن صنعتى به عالىترین مرتبهی نمو و پیشرفت رسیدهاند چون خوب نگاه کنى ملتهایى هستند که ضعف گرفته و به ناتوانى گراییده، ملتهایى هستند که به زودى به شکست و تباهى خواهند رسید؛ آن هم با سرعتى به مراتب بیشتر از سرعت دیگران. اما بیاخلاقی، خود یک معلول است که علت را باید در جای دیگری جستوجو کرد. مهمترین عاملی که میتوان در این میان عامل اساسی انحراف اخلاق در جامعهی غرب یافت، ارایهی تعاریف خطا از اخلاق، آزادی، هویت، تمدن و تمامی اصول اخلاقی است. بعضى از ناآگاهان، مسایل اخلاقى را به عنوان یک امر خصوصى در زندگى شخصى مىنگرند و یا آنها را مسایل مقدس روحانى و معنوى مىدانند که تنها در زندگى سراى دیگر اثر دارد، در حالى که این یک اشتباه بزرگ و تاریخی است.»
تمامی مسایل اخلاقى، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارند، اعم از مادى و معنوی. جامعهی انسانیت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبدیل خواهد شد که تنها قفسها مىتوانند در مقابل حیوانات انساننما خودنمایی کند و در غیر این صورت همان چیزی خواهد شد که رهبر فرزانهی انقلاب در توصیف جامعهی غرب بدان اشاره فرمودند؛ نیروها به هدر خواهد رفت، جوانان دیگر اشتیاقی به حفظ اخلاق ندارند، استعدادها سرکوب خواهد شد، امنیت و آزادى بازیچهی دست هوسبازان مىگردد و زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مىدهد و همهی این وقایع جز با تعریف ناموجه از اخلاق اتفاق نخواهد افتاد؛ تعاریفی که ساختهی دست دولتمردان این کشورها است تا با همراه کردن افکار عمومی، مفری برای دستیابی به خواستههایشان بیابند. بنابراین اشکال انسان غربی را باید در مفاهیمی یافت که به خوردش دادهاند و حال در پرتگاه سقوط رو به انحطاط میرود.
یکی از این مفاهیم عمیق، آزادی است؛ غرب به اسم آزادی و عدالت به فسادهای اخلاقی مشروعیت بخشید در حالی که در عمل کاملاً از عدالت، آزادی، امنیت و غیره دور شد. انسان غربی آموخته است اخلاق، آزادى انسان را محدود مىکند و این محدودیت به زیان اوست. او یاد گرفته از آن نظر اخلاق انسان را محدود مىکند چون مانع پرورش استعدادها است. به او گفتهاند اخلاق غرایز را سرکوب مىکند پس اخلاق در تغایر با سلامتی است. او آموخته اگر غرایزش را نادیده بگیرد، به تعالی میرسد؛ بنابراین تعالی مخل امنیت روحیاش است و برای رهایی از آن چارهای جز نادیده گرفتن دین، عقیده و باورهای مذهبی نیست. به او یاد دادهاند عقاید مذهبی فقط برای یک روز خاص در هفته است و با رفتن به کلیسا میتواند 6 روز قبل را توبه کند.
به عقیدهی کارشناسان دینی، عمل به مقررات و قوانین بدون پشتوانهی اخلاق ممکن نیست. تا از درون انسانها انگیزههایى براى اجراى مقررات و قوانین وجود نداشته باشد، تلاشهاى برونى به جایى نمىرسد اما انسان غربی در چنبرهی قوانین مخل اخلاق و مغایر با سعادت و خوشبختی اسیر شده و بیدای تنها امری است که چشمان او را به حقیقت آشنا میسازد و درخواهد یافت که زندگى فردى بدون اخلاق، لطافت، شکوفایى و زیبایى ندارد، خانوادهها بدون اخلاق سامان نمىپذیرند و مهمتر این که میفهمد زندگى اجتماعى بشر است که با حذف مسایل اخلاقى به سرنوشت دردناکى گرفتار مىشود که بدتر از آن نمیتوان، تصور کرد. زور و فشار، بدترین ضمانت اجرایى قوانین و مقررات است که جز در موارد ضرورى نباید از آن استفاده کرد و در مقابل آن، ایمان و اخلاق، بهترین ضامن اجرایى قوانین و مقررات محسوب مىشود.
به او گفتهاند آزادی یعنی مشروعیت بخشیدن به هر عمل جنسی و غیراخلاقی، اما برایش نگفتهاند در سیاست و اقتصاد هم سهیم است. انسان غربی محدود است، چون تا اندازهای به سرگرمیها مشغولش کردهاند که فرصتی برای فکر کردن نداشته باشد. او دل خوش است که شغل ثابتی دارد، حقوقی معادل با آن دریافت میکند و آخر هفتهای شاد دارد که همهی اسباب و لوازم آن هم فراهم است. اما نمیداند پس پردهی همهی دل مشغولیهایی که به او دادهاند، چه چیزی را از او گرفتهاند و چگونه زندگی خانوادگیاش را دگرگون ساختهاند که افسردگی اغلب مردم جامعهاش کوچکترین و تنها یکی از صدها آسیبی باشد که بتوان عنوان کرد. او هنوز نمیداند فلسفهی آزادی چیست؟ او میداند درونش استعدادها و شایستگیهایی نهفته شده که بدون آزادى هرگز شکوفا نمىشود اما نمیداند چه نوع آزادی؟
آنها که آزادى را به معناى عام شامل هرگونه بىبندوبارى تفسیر کردهاند، در حقیقت معناى آزادى را نفهمیدهاند، آزادى یعنى آزاد بودن در بهکارگیرى نیروها در مسیرهایى که انسان را به هدفهاى والاترى (خواه مادى یا معنوى) مىرساند. آزادیهاى همراه با رعایت موازین اخلاقى به انسان آزادى واقعى مىدهد؛ موضوعی که در فیلترهای رسانهای غرب سانسور میشود. انسان غربی حتی اجازهی دسترسی به مفاهیم واقعی دینش را هم ندارد. او شاهد کشیشهایی است که خود گرفتار تجاوز جنسی به کودکان و یا همجنس بازی هستند، بنابراین چگونه میتواند خودش را از دور تسلسل آزادی غربی نجات بخشد و به ساحل امن نجات برساند. دیگر حتی جامعهی پلیسی غرب هم توانی برای مهار آتش سرکش بحران هویت و معنویت ندارد.
نتایج آمارهای ارایه شده در کشورهای آمریکا، آلمان، بریتانیا و مانند آنها مبیّن این است که به هر میزان که از بزرگسالان به جوانان نزدیکتر میشویم، بر درصدِ کاهش اهمیت خدا در زندگی گروههای جوانتر افزوده میشود. جوانترین گروه دو برابر و نیم بیشتر از بزرگترین گروه پاسخ مادی میدهد. به موازات آن، مجموعهی مشاهدات در کشورهای آمریکا و آلمان غربی مشخص میکند که نگرش نسبت به همجنس بازی به تدریج، مثبتتر میشود.
با توجه به آمار و اطلاعات، میتوان شواهدی ارایه نمود که در حیات غرب از یک سو، گرایش به دین کاهش یافته و از سوی دیگر، به نسبت کاهش گرایش دینی، آمار جرم، جنایت و ناامنی افزایش یافته است. بر طبق آمار سال 1851م. ، در حدود 40 درصد از بزرگسالان در انگلستان و ویلز شنبه به کلیسا میرفتند. در سال 1900م. ، این نسبت به 35 درصد و در سال 1950م. ، به 20 درصد کاهش یافته است. این تعداد امروز در مجموع، تقریباً به 11 درصد رسیده است. مذاهب اصلی بریتانیا به طور متوسط، 5 درصد کلیسا روندگان را در طی نیمهی دوم دههی 1970م. از دست دادهاند. نفوذ مذهب بر حکومت نیز در دورهی پس از جنگ جهانی دوم کاهش یافته است.[4]
در حالی که تعالیم دینی فقط و فقط برای دستیابی به سعادت ارایه شدهاند. دلسوزان و اندیشمندان از دورهی ما قبل تاریخ تا به حال یکسره از اخلاق و مکارم اخلاق، خودسازی و تهذیب سخن گفتهاند. از جمله «سقراط» که معتقد است: «انسان جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد، اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمیآید، بلکه به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای نفسانی، بهتر میسر میگردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است.
بنابراین سعادت هرکس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهد.» از این رو کاملترین آموزهای که میتوان انسان را از این مهلکه نجات دهد، دین اسلام است. دینی جهانی و همیشگی با سلسلهی امور اعتقادی و مقررات اخلاقی و عملی که به کار بستن آنها سعادت و نیکبختی انسان را در دنیا و آخرت تضمین خواهد کرد؛ مقرراتی مثل آزادی جنسی با قید و شرط و در چارچوب اعتقادات دینی، مصونیت از فروپاشی خانواده در گرداب متلاطم اعتیاد، تجاوز و جنایت تنها راهکاری است که انسان غربی میتواند با چنگ زدن به آن آرامش بگیرد.
به حتم افزایش گرایش به اسلام در میان مردم آمریکایی و استقبال آنها از حجاب اسلامی مبیّن همین ادعا است و بنابر اظهارنظرهای همین افراد، بیداری آنها با آشنا شدن با مفاهیم اسلام و کلام قرآن محقق شده است. چرا که دین اسلام آثار نیکوی خود را به طور مساوی به همه کس و هر جامعهای میبخشد و مرد و زن، سفید پوست و سیاه پوست، شرقی و غربی بدون تفاوت میتوانند از فواید و مزایای آن بهره بگیرند.(*)
پینوشتها:
[1]. «فیض کاشانى»، حقایق، صفحهی 54.
[2]. www.rasekhoon.net
[3]. Farsnews.com
[4]. porsemani.ir
* پریسا جلالی؛ کارشناس مسایل فرهنگی/برهان/ ۱۳۹۰/۱۱/۲۷
دیدگاه ها
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)